جنس ناب و جنس قلابی
سلام
چند وقتی بود که این مطلب تو ذهنم جولان می داد و منتظر فرصت بودم تا پیادش کنم
هر روز که میخوام برم سر کار از کنار حرم حضرت معصومه عبور میکنم .چند روز پیش که داشتم میرفتم حرم چشمم به یه خانواده ای که زائر بودن ،افتاد
یه دختر بچه سه چهار ساله بزور دست باباش رو می کشید تا وارد یکی از این مغازه های اطراف حرم بشن
این صحنه رو که دیدم یاد اولین باری که برای زیارت اومدم قم افتادم اگه اشتباه نکنم 5 ساله بودم (الهی )
اون موقع چقدر این مغازه های اطراف حرم برام جذابیت داشت ، کلی چیزای قشنگ و جورواجور و رنگارنگ توشون بود
یه خورده فکر کردم دیدم پس چرا دیگه الان سالهاست، که این مغازه ها برام جذابیت نداره و تازه بعضی اوقات دوستانی که از شهرهای دیگه میان و میخوان از این مغازه ها خرید کنن ، میگم اینا یه مشت جنس بنجول هست و از این مغازه ها خرید نکنید
تقریبا میشه گفت اجناس و نوع جنس این مغازه ها از اون موقع تا الان هیچ تغییری نکرده .پس تغییری که حاصل شده در نوع نگاه من هست.
همین الان هم وقتی اطراف حرم هستم ، میبینم که همین مغازه هائی که توی یک سال شاید یک یا دوبار بهشون توجه کنم ، برای خیلی ها قابل توجه هست...
خب نتیجه اخلاقی بحث
درسته که اون مغازه ها برای من شاید زرق و برقی نداشته باشه، ولی الان چیزای دیگه تی جای اونا رو پر کردن داشتن خونه، ماشین و خیلی چیزای دیگه هستن که ما رو مجبور میکنن دائما اصرار کنیم و خودمون رو به مشقت بندازیم تا به اونا برسیم
دنیا به حسب حال افراد زرق و برق داره، اگه بتونی نگاهت رو نسبت به این زرق و برق ها عوض کنی ، می بینی که اجناس این مغازه ، همش قلابی هست و فقط رنگ قشنگ دارن و نورپردازی خوبی بهش شده
مهم اینه که چه موقعی به این نتیجه برسی ....
سلام حاجی جان...
بازم مثل همیشه فضولیم گل کرده و گویا کار از دوختن زبون ما گذشته...
نمی دونم چرا این همه دوست دارم ....؟؟؟؟؟؟!!!!!
خودم هم موندم به قرآن که حیکم الحکماست!!!
خلاصه داداش جون این مطلب زیبایی که شما فرمودی خیلی زیبا بود و خیلی قشنگ ...
مثالت نقش جهان باد که آبادم کردی در ناآبادکجای دنیای دون و فانی....
این بستگی به شناخت عبد از پروردگارش داره وهرچقدر کلاس کارت بره بالا !!!
چون خودش را می طلبی !!!
هیچی دیگه برات فرقی نداره!!!
قلابی و اصلی.....
همه برات بی رنگ می شن!!!
چون تو تنها اون را داری....
بگیرن!
بدن!
ندن!
ببرن!
بکشن!
و هر اتفاقی که برات بیفته کاملا رسیدی به رضای توحیدی و این رنگ
بی رنگی و تعلق خاطر نگرفتن خیلی زیباست!!!
دلبستگی نداشتن وبریدن ذهنی وروحی وجسمی.....
حتی به جایی می رسی که درد را احساس نمی کنی!!!
مانند یکی از مراجع و علمای بزرگ که در حالت به هوش بودن ایشان
و به دستور خودشان عمل باز قلب کردند و ایشان به هیچ عنوان پلکی بهم نزدند!!!
به مقام قرب الهی ....
حاجی خیلی زیبا بود ....سپاس ازت ....
باورت نمی شه هرشب به لطف اون بزرگ بی همتا میام سراغ وبلاگت و نگاهی می کنم که آیا پستی گذاشتی یا نه....
دوست دار شما ....علی اکبر مجنون الحسین ارواحناله لک الفدا...
التماس دعای عهد وفرج.......
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود!!!
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است!!!!حافظ شیرازی؛نور العلی .....