شرح عاشقی (سفر نامه اربعین) بخش اول
سلام
چند وقت هست که فرصت کافی برای نوشتن پیدا نکردم.
پست قبلی رو زمانی زدم که توفیق زیارت حرم ارباب نصیبم شده بود.
اما بعد از زیارت تا امروز هر چی خواستم گزارش و برداشتم از سفر رو بنویسم ، مشغله و گرفتاری و صد البته کم نوفیقی مانع شد.
با وجود گذشت چند ماه از اربعین سعی میکنم خیلی خلاصه و مفید برداشت هام رو از بزرگترین و عظیم ترین رویداد دینی جهان، ارائه بدم.
البته بیشتر سعی می کنم حاشیه نگاری کنم تا بیان اصل ، چرا که اولا هیچ قلم و زبانی نمی تونه عمق واقعی زیارت اربعین ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) رو بیان کنه الا زبانی که معرفت حقیقی به این امام معصوم پیدا کرده و ثانیا خیلی از زیبائی های این حرکت عظیم در ریزه کاری ها و جزئیاتی هست که کمتر مورد توجه قرار می گیره.
سه شنبه شب حرکت کردیم و چهارشنبه صبح مهران بودیم.
اولین نشانه ها از عظمت پیاده روی اربعین، پارکینگ های بزرگی بود که در چهار طرف شهر مهران زده بودند.
البته پارکینگ که چه عرض کنم .
بیابان های اطراف شهر رو با یه بنر تبدیل به پارکینگ کرده بودند.
البته همون بیابان ها هم جائی برای سوزن انداختن نداشتن.
حجم زائران انقدر بالا بود که تقریبا شهر مهران از همان بیرون شهر قفل شده بود و امکان تردد در درون شهر عملا وجود نداشت.
بعد از اینکه ماشین ها رو توی یکی از همین پارکینگ ها گذاشتیم با یه وانت از بیراه خودمون رو تا پل دژبانی ای که اول جاده پایانه مرزی بود رسوندیم. بر مبنای تجربه ی قبلی انتظار داشتم تاکسی هائی که همیشه اونجا حضوز داشتن ، مارو به پایانه مرزی برسونن، اما تجمع جمعیت انقدر زیاد بود که عملا حتی تردد ماشین روی پل ممکن نبود.
فاصله اون پل تا مرز حدود 15 کیلومتر بود.
مامورانی که اونجا بودند گفتن که یکی دو کیلومتر جلوتر اتوبوس هست و می تونید با اونا تا مرز بروید.
بسم الله رو گفتیم و راهافتادیم. جاده مرزی دو مسیر دو سه باندی رفت و برگشت بود. مسیر رفت تقریبا جمعیت از نظز کثرت متصل به هم درحرکت بود و برخی هم به خاطر ازدحام از مسیر برگشت حرکت می کردند.
دو سه کیلومتر که رفتیم به پارکینگی رسیدیم که اتوابوس های شزکت جوان سیز ایثار و اتوبوس های سپاه توش متوقف بودند و مردم رو سوار می کردند. اتوبوس های موجود درچند دقیقه پر شدند و رفتند. پیش خودمون به خبرهائی که قبل ازاومدن دنبال می کردیم فکر می کردیم و می خندیدیم . مثلا فلان مسئول از حضور حدود 4000 اتوبوس در مهران جهت حمل و نقل زائران خبر داده بود.
البته برای ما باکی نبود ماکه قصد پیمودن مصافت صد کیلومتری نجف تاکربلا رو داشتیم این ده پانزده کیلومتر حکم تمرین رو داشت. البته چون از وضعیت مرز خبر نداشتیم و نگران معطلی در پشت مرز بودیم ، سعی داشتیم زودتر مرز رو رد کنیم.
یکی دو کیلومتر دیدیم اتوبوسا مردم رو پیاده می کنند و باز دوباره بر می گردن همون پارکینگ قبلی ...
این موضوع رو که دیدیم خیلی دلمون نسوخت چرا منتظر نشدیم تااتوبوسا برگردن.
یه خورده جلوتر یه تعداد دیگه اتوبوس دوباره مردم رو سوار می کردن. البته اینا دیگه مثلا مرحله اول پارکینگ مشخص و صف و ... نداشتن یه هو یهاتوبوس وسط خیابون توقف می کرد و مردم هم با تمام وجود هجوم می بردن به سمت اتوبوس.
این دفعه ما هم پیروزمندانه تونستیم سوار اتوبوس بشیم و مجددا دو سه کیلومتر جلوتر در کمال نا باوری مجبور به ترک اتوبوس شدیم.
برای بقیه راه دیگه تلاش نکردیم سوار اتوبوس بشیم و اعطایش رو به لغایش بخشیدیم.
حدود2-3 ظهر رسیدیم به پایانه مرزی.
از 500 متری پایانه جمعیت موج میزد. ماموران مرزبانی برای کنترل جمعیت در کنار داربست کشی های متعدد و ایجاد موانع گوناگون دست به دامن بسیج شده بودند.