خداحافظ مدینه
سلام دیروز عصر وارد مسجد شجره شدیم تا محرم بشیم برای مناسک حج
در مدینه انسان دو جاخیلی دلش می گیره
یکی وقتی برای اولین بار وارد بقیع می شی نمی تونی این همه مظلومیت و غربت رو باور کنی ودیگری وقتی برای اخرین بار می خوای با پیامبر وداع کنی یه بغض عجیبی توی گلوت چنگ می ندازه وتازه به رابطه زیبائی که بین خودت وپیامبر وجود داره پی می بری.
این تفسیر همان حدیث پیامبر هست که فرمود من وعلی پدران این امت هستیم.
دیروز قرار بود ساعت سه حرکت کنیم.من نماز ظهر رو رفتم داخل حرم بخونم تا بعد از اون هم وداع کنم .
بعد از وداع وقتی از حرم خارج شدم دیدم که کفشام نیست.یهو خندم گرفتم.چون بعضی جا ها رسم هست که وقتی پسری میره خواستگاری ، اگه خانواده دختر از داماد خوششون بیادکفشای داماد رو قایم می کنن و این به اصطلاح جواب بله هست.حالا هم پیامبر مثل این که ما رو پسندیده بود حالا خدا می دونه عروس خانوم کی هست (خدایا شکرت)
کلی پا برهنه روی آسفالتای داغ اطرف حرم راه رفتم تایه جفت دمپائی خریدم(تف به ریا)