روزانه نویسی های من

روزانه نویسی من از فرودگاه مهر آباد، ترمینال حجاج در اردیبهشت 1390 شروع شد

روزانه نویسی های من

روزانه نویسی من از فرودگاه مهر آباد، ترمینال حجاج در اردیبهشت 1390 شروع شد

۱۷ مطلب با موضوع «خود نوشت» ثبت شده است

هر دم از این باغ بری می رسد

                                               تازه تر از تازه تری می رسد


*****

گاهی اوقات در اوج مشکلات یهو یه بابی جلوی انسان باز میشه و گشایشی تو زندگی ادم بوجود میاره که دیگه مشکلات دیده نمیشن ولو اینکه مونده باشن


و گاهی هم بر عکس تو اوج خوشبختی اتفاقاتی می افته که با وجود همه ی چیزهای خوب انسان نمیتونه اسوده و اروم یاشه

اتفاقاتی که تمام ذهن و وجود ادم رو درگیر میکنن و چه بخواهی و چه نخواهی بهشون فکر میکنی


بدی قضیه اینجاست که از جایی که گمان نمیکنی ضربه بخوری و این سختی و تحملش سخت تره


پ.ن

دردیست در دلم ....


۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۲:۳۲

52 روز گذشت1

ولی فقط "گذشت" یه مقدار خیلی کمه در بیان این روزها که گذشت

فرزند انسان بزرگ میشه اما ساده انگارانه هست که فکر کنید

با خوردن و آشامیدن بزرگ میشه 


فرزند انسان

با

خون دل خوردن ها

با

دل نگرانی ها

با 

غصه خوردن ها

با

گریه کردن ها

و

با هزاران دلواپسی های مادر و پدر هست که بزرگ میشه


دلواپسی


خیلی سخته موقعی که

همه امید یکی باشی

ولی نتونی براش کاری کنی

این رو زمانی درک خواهید کرد که پدر یا مادر بشین 



پ.ن
امروز دخترم 52 روزه شد...



۲۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۵۶

سلام 

الوعده بالوفا 

برای مشاهده متن این مطلب اینجا کلیک کنید 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۱۷

سلام و ادب 

ببخشید که یه چند وقتی فرصت نشد به وبلاگ سر بزنم و هم نظرات دوستان رو تائید کنم و هم مطلب جدید قرار بدم 


البته بی دلیل هم نبوده 


اخه همزمان با شب ولادت حضرت زینب سلام الله علیها خداوند متعال به ما نظر لطفی داشتند و دختر کوچولوئی به زندگی ما ارزونی داشتند تا چشم و چراغ زندگی ما بشه 


دعا کنید تا سربازه ائی باشد در مسیر ولایت 


فعلا فرصت خیلی ندارم 

ان شالله به زودی بروز میشم 

یا علی 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۱۳

برای بودن در فضای مجازی 

برای مطلب نوشتن و پست گذاشتن و حرف زدن 

مقدمه چینی و فلسفه بافتن، لازم نیست

ده سال پیش وقتی توی اولین جلسه کلاس ادبیات داستانی مدرسه اسلامی هنر بحث بر سر این شد که چرا میخوام بنویسم ،گفتم:


"میخوام بنویسم چون فکر میکنم، یه چیزی توی این ذهنم هست که ارزش داره نوشته بشه، اصلا هم مهم نیست که چاپ بشه یا دیگران بخونن یا نخونن"


توی فضای مجازی هم همین طوره 

برخی آسمون و زمین رو به هم می بافن تا توضیح بدن چرا اومدن اینجا و چرا وقت با ارزش تر از طلاشون ( که ازجاهای مختلف درخواست های همکاری ردیف شده و پروژه های مهم بزرگترین دانشگاه های کشور رو میزشون هست ) رو گذاشتن برای سایت و وبلاگ و شبکه های اجتماعی 


اما من 


نه نماینده ی نظام هستم و نه فرستاده خدا .... من فقط حاج سالار هستم  که فکر می کنم حرف هائی برای گفتن دارم(1)



شاید حرف هام رو عده ای بپسندند و شاید عده ی بسیار بیشتری خوششون نیاد 


من مسئول لوس بودن ، بی ادب بودن؛ بی سواد بودن و ناراحت شدن و ... دیگران نیستم


قرار هم نیست دیگران رو به راه راست هدایت کنم ، که اگر خیلی هنر کرده باشم، گلیم خودم رو بتونم از آب بکشم ، که تا قبل از اینکه خودم آدم بشم وظیفه ای جز اصلاح خودم ندارم(2)


به همین خاطر قرار نیست که به خاطر رفتار دیگران (اعم از تند روی، افراط و تفریط ، بی ادبی،  مشکلات اجتماعی اخلاقی و خانوادگی و .... )خون دل بخورم یا اعصابم رو خورد کنم ...


اگه فضائی رو (گروه فرهنگی دیدار) هم برای بقیه دوستان فراهم کردم،دلیل نمیشه که اجازه بدم، کسی به هر دلیلی بخواد به آرامش زندگی من یا دوستان حاضر در اونجا لطمه بزنه ، اگه احساس کنم کسی داره این کار رو میکنه ، خب مسدودش میکنم تا همون اون راحت شه و هم من 

مسدود شدن هم دلیل  بدبودن دیگران یا خوب بودن من نیست 


شاید معنیش دوری و دوستی باشه 


همین


پ.ن
1. اثبات شی نفی ما عدا نمی کنه. دوستان مصداقی برداشت نکنن

2. برخی از دوستان شاید خرده بگیرند که پس امر به معروف چه شد، پس نهی از منکر چی؟

در جواب این دوستان عرض میکنم که خداوند متعال در ایه 3 سوره شعرا خطابب ه رسول مکرم اسلام می فرمایند :
" لعلک باخع نفسک ألا یکونوا مؤمنین"   ای رسول ما! تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از غم این که ایمان نمی آورند هلاک سازی؟

این آیه اشاره به اندوه پیامبر به خاطر ایمان نیاوردن کفار داره، که البته از رحمت للعالمین جز این نمی توان انتظار داشت ولی

خداوند می فرماید که:  پیامبر تو وظیفه هدایت کردن اونا رو نداری ، تو پیام بر هستی و اونها خودشون باید ایمان بیاوردند وگرنه خدا می توانست اونا رو به زور مجبور به ایمان آوردن بکنه...

۱۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۵۵

گاهی اوقات میگم صد رحمت به کبک

درسته که به کسی که خودش رو زده به اون راه میگن سرت رو مثل کبک کردی زیر برف ولی این کجا و اون کجا

کبک وقتی توی زمستون دنبالش کنی ، پرواز میکنه و بعد از طی کردن مسافت کوتاهی، فرود که میاد سرش رو زیر برف میکنه

گفتن چون اطراف رو نمی بینه ، فکر می کنه بقیه هم اون رو نمی بینن و شما به راحتی می تونی اون رو زنده بگیری.


خب بنده خدا کبک واقعا این طوری تصور می کنه ولی آیا کسانی که خودشون رو زدن به اون راه، ملتفت واقعیت نیستند؟؟؟


این جاست که باید گفت صد رحمت به کبک...


دم از اسلام و مسلمونی می زنیم و ادعامون گوش فلک رو کر میکنه، ولی

در عمل و پشت پرده خبر از چیز دیگری است...

۲۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۲ ، ۲۰:۱۵


اگر از ابتدا خداوند خلیفه اللهی را برای انسان قرار داد 


ردائی بود که بهر محمد دوخته شد


و از برکت وجود او بود که صد بیست و چهار هزار رسول عرصه وجود یافتند و هادیانی شدند برای امت ها


و تمام خلقت دِیِن سنگینی از او به دوش دارند


چرا که اگر او نبود جهان خلق نمی شد و اگر علی نبود محمد خلق نمی شد و اگر فاطمه نبود آن دو خلق نمی شدند


شهادت تجلی حقیقت محمدیه در جهان رو تسلیت میگم



1.در این ایام حدیث کسا چیز دیگری است

2.تاکید میکنم شهادت و نه رحلت که اینم یکی دیگه از  ظلم هائی هست که بر پیامبر روا کردند اون ملعون ها. شهید کردندو در تاریخ نوشتند رحلت

۲۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۲ ، ۱۸:۲۹
سلام
جاتون خالی تعطیلات آخر هفته گذشته رفتیم شهرستان (آفرین، دقیقا می خواستم بگم رفتیم سفر :) )

خلاصه ما هم که راننده جاده،  مسیرای طولانی رو فقط شبا میرم، اول شب راه افتادیم

مسیر هم یه جاده جدید که هنوز راه اندازی نشده ؛ از وسط بیابون

تاریکی و ظلماتی بود اصلن. البت چون دهم ماه بود یه نیم چه مهتابی هم بود تو آسمون



خلاصه که هر چی می رفتیم جاده هم می رفت

اصلن انگار تمامی نداشت...

خب دیگه حوصله ندارم خیلی بنویسم بریم سر اصل مطلب ، مخصوصا که فلسفی نوشتن فسفر زیادی می سوزونه

( پس چی فک کردی ، با یه متن فلسفی روبرو هستی داداش، چی خیال کردی)

جاده تمام نمیشه هیچ وقت. می دونی چرا ؟

چون هیچ جاده ای رو نساختن برای اینکه یه جا تمام بشه

جاده رو می سازن برای اینکه همیشه ادامه دشته باشه ، به اصطلاح جاده بن بست نداره

سوال:  خب حاجی این یعنی چی؟

جواب: تو زندگی تو بعضی مسائل نباید دنبال تهش باشی، چون نه تنها به تهش نمی رسی بلکه بقیه زندگیت رو هم هدر میدی

دوستان عزیز بهتون تبریک میگم یعنی تا اینجا مطلب رو خوندید؟ :-D

۳۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۶ آذر ۹۲ ، ۱۸:۳۲
حاج سالار

بعضی از حرف ها رو باید روی بخار شیشه خونه نوشت

تا بعد از چند دقیقه پاک بشن




بعضی از حرفا رو هم باید روی دل حک کرد

تا هیچ وقت فراموش نشن 

----------

.

.

.

.

.

میشه حرف رو با درد هم عوض کرد


خب حالا

چند دقیقه فکر کن ببین چه حرفی رو روی بخار نوشتی و چه دردی رو روی دلت

۱۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۵:۵۸

سلام

1. حرفات خیلی بچگانه است


2. این طرز فکر کردن واقعا فقط مخصوص یه کودکه


3. توی این دوره زمونه این حرفا و این طرز تفکر جائی نداره


4. اگه بخوای این طوری ادامه بدی ، نابودت می کنن، خوردت می کنن و...

.



مخاطب جمله های بالا فقط یه نفره و اون کودک درون خودمه

بعضی وقتا دوست دارم مثل کودک درونم باشم

کودکی که همراه با ما بزرگ نشد

کودکی که مثل ما ارزو نداشت بزرگ بشه

کودکی که بغض و کینه اش کلا برای چند ساعت بود

اون موقع ها که کودک بودیم وقتی با یکی قهر می شدیم ،

درسته که میگفتیم قهرقهر تا روز قیامت

ولی دو ساعت بعدش بازم داشتیم با هم بازی می کردیم کدورت ها ادامه نداشت

اگر چه حرفامون خیلی علمی و فلسفی و با کلاس نبود

ولی در عوض اون چیزی که واقعا منظورمون بود، بود

توش نیش و کنایه و بغض و ... نبود

گاهی باید از کودک درونمون که واقعیت پاک بی آلایشه در برابر هجوم افکار منفعت گرائی آدم بزرگا محافظت کرد



۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۸:۳۷