روزانه نویسی های من

روزانه نویسی من از فرودگاه مهر آباد، ترمینال حجاج در اردیبهشت 1390 شروع شد

روزانه نویسی های من

روزانه نویسی من از فرودگاه مهر آباد، ترمینال حجاج در اردیبهشت 1390 شروع شد

۲۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۰ ثبت شده است

سلام

احتمالا این آخرین پستی هست که از سرزمین نور و وحی براتون می نویسم

چون تا یک ساعت دیگه بایدراه بیافتیم و بریم فرودگاه جده. ساعت 4:30 به ساعت محلی اینجا یعنی چیزی حدود 6ایران قرار بپریم به سمت مملکت خودمون.

با حاج علی برای وداع رفتیم  خونه خدا .

یه طواف مستحبی کردیم بعد یه زیارت عاشورا هم خوندیم من یه جامعه کبیره هم خوندم..........

(من باید الان سوار ماشین بشم برم فرودگاه اگه توی فرودگاه اینترنت بود بقیه شو می نویسم و گرنه توی کشور خودمون و دو سه روز دیگه می نویسم چون فعلا مهمون داریم)خدافس

بخش تکمیلی

(امروز چهارشنبه این مطلب رو اضافه کردم)

من وحاج علی چند تا عکس گرفتیم وهمینطور که حرف می زدیم یه خانومی کنار ما نشسته بود رو کرد با حاج علی و گفت حاج آقا می تونم یه سوالی از تون بکنم؟(حاج علی ملبس به لباس روحانیت بود)
حاجی جواب داد بفرمائید .خانومه گفت ببخشید داستان این ناودون طلا چیه که میگن خیلی ثواب داره؟
حاج علی یه نگاهی به من کرد و من سریع گفت حاج اقا اگه اجازه بدین من جواب بدم اونم از خدا خواسته گفت بفرمائید به خانومه گفتم البته جسارته ها بنده شاگرد حاج آقا محسوب میشوم.
اما خود ناودون طلا موضوعیت خاصی نداره  ولی زمینی که پائین اون هست یعنی داخل حجر اسماعیل محل دفن هفتاد پیامبره وچندین پیامبر رو همون جا به شهادت رسوندن به همین خاطر جایگاه خاصی هست که در روایات خیلی بر اون تاکید شده.
بعد پرسید اون مقام ابراهیم چیه؟ گفتم هنگامی که حضرت ابراهیم وحضرت اسماعیل کعبه رو می ساختن وقتی دیوارها بلند شد حضرت ابراهیم بر روی تخته سنکی می ایستادند واون سنگ به اذن خداپرواز می کرد و حضرت ابراهیم دیوارهای کعبه رو تکمیل می کردند.بعد از مدتی جای پای حضرت ابراهیم بر روی اون سنگ نقش بست والان هم همان سنگ در داخل ضریحی که مقام ابراهیم نامیده میشه است وجاها یپای حضرت کاملا معلوم هست وفک کنم شماره پاهای ایشون 50 بوده.
از اون خانومه پرسیدم شما ازکجا اومدین؟ چرا که روحانی کاروان باید این مسائل رو برای شما بیان کنن.
گفت من از انگلیس  اومدم بار دوم هست که میام دفعه قبل که اومدم شفای یکی از پسرهام رو ازخدا گرفتم ، پسرم بیماری لاعلاج داشت و من همین جا شفاشو ازخدا گرفتم.
توی انگلیس  وقتی دوباره از پسرم آزمایش گرفتن همه آزمایش هاش نرمال بود .تمام دکترا وپرفسورای انگلیس می گفتن شما چه غذاهائی رو مصرف می کردین یا چه جور زندگی می کردین که پسرتون خوب شد؟یعنی همش دنبال یک سیستم عادی می گشتن تا این معجزه رو توجیه کنن
حالاای نارو که می گفت همین طور گریه می کرد ، مو به تن منو حاج علی سیخ شده بود.گفت این دفعه با دوتاپسرام اومدم مکه الان هم پسرم داره طواف می کنه .
ازش پرسیدم پسرتون چند سالشه؟ گفت 25 سالش هست واسمش هم سیناست گفتم پس هم سن من هست خدا براتون حفظش کنه.

(همین جا بودکه اون خانوم از حاج علی سوال کرد)

تشکر کرد گفت دوس دارم همین چیزائی رو که برای من گفتین برای پسرم هم بگین حاج علی گفت مشکلی نداره سریع به پسرش زنگ زد گفت بیا اینجا ولی پسرش می خواست نماز بخونه ازمون عذر خواهی کرد وگفت ببخشید وقتتون رو نمی گیرم.ازش جدا شدیم رو کردم به حاج علی گفتم حاجی طرف از انگلیس پا شده اومده اینجا شفای پسرش رو گرفته حالا ما چی گرفتیم؟
حاج علی گفت آره ما آدم هم نشدیم .
رفتیم چنتا عکس دیگه بندازیم که یه خانواده ایرانی ازکنارم رد شدن گفتن حاجی دوربینت رو نگیرن مراقب باش.
گفتم به علی توکل کن هیچ غلطی نمی تونن بکنن .
عکسامو گرفتنم که اذان مغرب رو گفتن رفتم که برم پشت مقام حضرت ابراهیم نمار بخونم یهو وسط جمعیت یکی دستم رو گرفت کشید بدلم هری ریخت گفتم بدبخت شدم دیگه گرفتنم  ولی همین کهبر گشتم دیدم حامد احسان بخش ، سلام کرد .

اول رفتم توی بغلش و بوسش کردم بعد بهش سلام کردم البته نه به خاطراین که خیالم راحت شدا نه به خاطرخودش.

گفتم: آمارت رو داشتم که اومدی ولی بچه ها می گفتن مدینه هستی
 گفت : آره دیشب ساعت سه رسیدیم .
گفتم: چه خبر از اردوی تهران خندید و 
 گفت: مثلا من مسئولش هستم دو هفته که اینجام ولی بچه ها دارن کاراشو انجام میدن.
 گفتم :چند نفر ثبت نام کردن؟
 گفت : 600 نفر در حالی که اردو برای 300 نفر بسته شده .
گفتم:  پس احتمالا ما رو نمی برین دیگه؟
گفت : نه همه بچه های بلاگ تا پلاک هستن انشالله.
نمازر وخوندیم وچنتا عکس هم انداختیم و یه خورده هم صحبت های خصوصی کردیم که دیگه اونا به شما مربوط نمیشه.

راه افتادم که بیام هتل از در که اومدم بیرون رفتم تا کفشام رو بردارم دیدم یه نفر یه مهر تربت رو داد دست این مسئول امربه معرفی که دم در حرم نشسته( همینائی که چفیه قرمز روی کله هاشون میندازن) و یارو هم شروع کرد با مهر ور رفتن .کفشامو پوشیدم تو دلم گفتم این نامردا به تربت بی احترامی می کنن ، رفتم جلو با این که یه عربی دست وپا شکسته ای بلد بودم ولی به فارسی گفتم

 آقا لطفا اون مهر رو بدین به من ؟ 
گفت ماذا تقول  چی میگی ؟
باز گفتم لطفا اون مهررو به من بدین به درد شما نمی خوره
  گفت تکلم بالعربی
 گفتم اون برای شما فایده ای نداره به من بدینش .
گفت الجنة؟
 منم خودم رو زدم به اون راه گفتم نمی دونم چی میگی.
گفت حسین
 گفتم اره امام حسین یه خورده منونگاه کرد یه نگاهی هم به مهره کرد ودادش به من .

منوبگی انگار خود امام حسین از تربت گودی قتلگاه بهم داده باشه این قدر خوشحال شدم که نگو.این مهر رو یه هدیه از طرف خدا می دونم.

اومدم هتل تا نشستم یه خورده بیام توی اینترنت که گفتن همه سوار اتوبوسا بشن حرکته الان هم اینا رو توی اتوبوس نوشتم تا هر وقت وصل شدم بفرستم توی وبلاگ.
یه چنتا خاطره بود که به خاطر طنز داشتن و به خاطر ایام فاطمیه نذاشتمشون توی وب که به مرور میان روی وب.
فعلا خدافس تا چند روز دیگه چون یکی دوروز که فک و فامیل میان حاجی خوری من سرم شلوغه  .
فک کنم دانشگاه دهنم رو سرویس کنه .همین جوریش هم کلی غیبت داشتم دیگه با این دو هفته  چن برابر حد چوب خطم غیبت کردم .
 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۲:۴۸

دیروز با بچه های کاروان رفتیم رمی جمرات....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۲:۴۷

سلام

معمولا کاروان هائی که وارد مکه میشن در روز سوم به زیارت دوره میرن ولی چون ما زمانی وارد مکه شدیم که آخر ماه قمری بود به همین خاطر همون روز اول ما رو به زیارت دوره بردن.

اول به کوه ثور جائی که غار ثور در آن هست رفتیم .

غار ثور همان غاری هست که پیامبر در هنگام خروج از مکه و هجرت به مدینه در آن پنهان شد و عنکبوت درب آن را بست و کبوتری هم در آنجا لانه ساخت.

ازاون جا به سمت صحرای عرفات رفتیم که یکی از میقات های حاجیان هست توی عرفات این عرب ها یه سری شتر رو برداشته بودن بزک کرده بودن و ملت رو برای یه سواری کوتاه تیغ می زدند

صحرای عرفات برای ما شیعه ها یه معنای دیگه ای داره مخصوصا موقعی که دعایی که امام حسین در روز عرفه رو میخونیم البته این رو هم بگم که طبق احادیث خدادر روز عرفه اول به زائران کربلا نظر می کند وبعد به حاجیان صحرای عرفات نظر می کند(این هم محض ریا من عرفه گذشته کربلا بودم)

از صحرای عرفات رفتیم مشعر الحرام . حاجی ها بعد از وقوف در عرفات شب رو میان در این مکان بیتوته می کنن

از مشعر هم حرکت کردیم و از کنارمنی هم رد شدیم  در ادامه مقابل جبل النور جائی که غار حراء در آن واقع شده توقف کردیم البته بالای کوه نرفتیم ولی قرار هست امشب باچنتا از بچه ها بریم بالا.

از اون جا وارد شهر مکه شدیم در بین راه که می رفتیم روحانی کاروان حاج اقای نجفی برامون واقعه کشتار زائران ایرانی در سال 66 رو تعریف می کرد خود ایشون هم اون موقع در همین مکان بودند و از مشاهدات عینی خودشون می گفت.

خدا لعنت کنه این ال سعود ملعون رو در حرم امن الهی که هیچ کس حق نداره حتی یک علف رو بکنه  یاحق کشتن یه پشه روهم نداره اینا چند صد نفر حاجیان  و زائران خانه خدا رو به گلوله بستند .امام جمله ای داشتند که فرمود ما اگر از امریکا واسرائیل بگذریم هرگز از ال سعود نخواهیم گذشت.

در ادامه رفتیم کنار قبرستان ابوطالب جائی که مخصوص خاندان بنی هاشم بوده وبزرگان بنی هاشم اقوام و خویشان پیامبر در آن دفن هستند .جائی که ام المومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها در آن دفن هستند.

جائی که این آل سعود ملعون قصد دراد آن را هم خراب کند.

درمورد حضرت خدیجه در تاریخ تحریفات بزرگی صورت گرفته. من جمله اینکه گفته اند ایشون بیست سال از پیامبر بزرگتر بوده یااینکه ایشون قبلا سه بار ازدواج کرده بوده.این ها از جمله اسرائیلیاتی هست که برای انتقام گرفتن از شخصیت حضرت خدیجه به خاطر حمایت سرسختانه ایشون از پیامبر ، صورت گرفته .

آخه حمایت های ایشون یکی از دلایل رشد اسلام در سال های اولیه بعثت بوده واگر ثروت ایشون نبود مسلمانان در سه سال محاصره اقتصادی در شعب ابی طالب ازگرسنگی می مردند .جالب تر اینکه یک سری اومدن با دستاویز قرار دادن این موضوع گفتن اسلام با پول حضرت خدیجه و شمشیر امام علی پیشرفت کرده.

این حرف به قول امام علی کلام درستی هست که از آن اراده باطل کردند .یعنی واقعا اگر ثروت حضرت خدیجه نبود معلوم نبود بر مسلمانان در شعب ابی طالب چه می آمد یا اگر شمشیر امیر المومین نبود کفار وقریش در جنک احد وخندق می توانستند پیامبر را بکشند وریشه اسلام را ازبین ببرند.

واقعا ثروت خدیجه و شمشیر علی در پیشرفت اسلام بسیار تاثیر گذار بود ولی این ها می خواهنداین گونه الغا کنند که انگار پیامبر ثروت خدیجه رابه مردم می داد تا مسلمان شوند یا امیر المومین شمشیر خود را زیر گلوی مردم می گرفت تا آنها مسلمان شوند. در تمام تاریخ حتی دربین اسرائیلیات هم چنین چیزی وجود ندارد .


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۲:۴۴

از روزی که می خواستم حرکت کنم بیام سفر وقتی با دوستان خدا حافظی می کردم چنتا شون گفتن رفتی اونجااگه تلفنی چیزی گرفتی زنگ بزن شماره ات رو داشته باشیم تا بهت زنگ بزنیم.

ما هم خراب معرفت همین خط ایرونی خودمون رو اوردیم وبه بچه ها تک می زدیم که یعنی اولا خط خودم دستم هست و ثانیا یعنی به یادتون هستم.

اس ام اس هم گه گاهی به بعضیا میدایم چون هر پیامکی 400 تومن هزینه داره.

اما از همه مهم تر اگه تماس بگیری همون اول کار 2500 تومن به حسابت می افته .دیروزتوی اتوبوس داشتم به یکی از رفقای قدیمی تک میزدم که یهو برداشت منم سریع قطع کردم ولی متاسفانه 2500تومنه از جیب مبارکمون رفت به قول معروف آش نخورده ودهن سوخته  .

حالا اینکه هیچییکی دیگه از همین دوستان کلی به بنده اعتراض کرده که چراتک زنگ میزنی ؟

واین شد که بساط تک زنگ زدن هم بر چیده شد!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۲:۴۲

این پست رو تحت فشار هم اتاقی خودمون و مخصوص خانوده  ایشون گذاشتم

یه سری عکس های خودش هست بقیه حق ندارن برن عکساشو ببینن.

هی اقا با شوماهم بودما عکسا شخصیه

ما بقیه عکس ها در ادامه مطلب هست


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۲:۴۰

حاج اقا هم اتاقی ما که یادتون نرفته؟؟؟اگه یادتون نمی یادبه مطالب پائین تر یه سری بزنین عکسش هست.

حالا که یادتون اومد براتون می گم : این بنده خدا توی این دو شبی که اومدیم مکه واعمال عمره مفرده رو به جا آوردیم تا حالا به اندازه چهارتا عمره عمل به جا آورده.

لابد می پرسین چطور؟

آخه از موقعی که توی مسجد شجره محرم شدیم این هی نفوس بد می زد می گفت نکنه یه وقتی اعمال رو کامل انجام ندیم بعدا مشکل درست بشه(فک کنم منظورش طواف نسا بود)هر چی من بهش می گفتم حاجی سخت نگیره کاری نداره ولی این بنده خدا هی حرفشو میزد تا رسیدیم به مکه همین که اومد کیفش رو برداره دستش به لبه اتوبوس گرفت و خون افتاد آخ اون لحظه این بنده خدا رو میگی خون ُ خونش رو می خورد.

آخه اگه در هنگام احرام کاری کنی که بدن خراش برداره یا خون بیافتده باید کفاره بدی که کمترینش یه گوسفند هست .البته این رفیق شفیق ما بیشتر از گوسفنده به فکر اعمالش بود و این که دستش مانع انجام اعمالش نشه.

چون از زخمش هی خون می اومد دست آخر هم بعد از همه اعمال دید بازم دستش خونی هست یعنی تمام اعمالی که کرده همش باطل بوده .دیگه داشت دیوونه میشد.بهش گفتم حاجی دیدی گفتم نفوس بدنزن .دیگه نماز صبح شده بود نماز رو خوندیم اومدیم هتل .هردو خوابیدیم نزدیکای ظهر بودکه دیدم ازدر اتاق اومد تو اونم با لباس احرام بهم گفت ازساعت ۸رفته مجددا همه اعمال رو به جا آورده والان خیالش راحته .خوب الحمدالله مشکلش حل شده بود تا اینکه دیشب من واین حاجی مون وبچه های اتاق بغلی با هم رفتیم مسجد تنعیم تا نیابتا از طرف دیگران محرم بشیم (آخه هر کسی در هرماه قمری یک باربیشترنمی تونه برای خودش محرم بشه).محرم که شدیم اومدیم توی مسجد الحرام برای انجام مناسک قرار بود از هم جدانشیم ولی توی مطاف فاصله افتاد بینمون منو یکی دیگه از بچه ها بودیم و رفیق ما و اون یکی باهم .

ما جلو بودیم  واونا هم عقب تر از ما بعد از اینکه طواف تموم شد و نمازش رو هم خوندیم هر چی صبر کردیم دیدیم پیداشون نیست .بعد از ده دقیقه بالاخره اومدن گفتیم کجا بودین؟

مثل این که  وسط دور پنجم جلوی حجر اسماعیل رو برای شست شو بستند و بچه ها مجبور  شده بودن ازمطاف خارج بشن  و با این فکر که با خارج شدن از مطاف اون دور باطل شده یه دور دیگه به جاش رفتن بودن و روی هم رفته هشت دور چرخیده بودن یعنی به جای هفت بار ، هشت بار دور خدا چرخیده بودن

من گفتم فک کنم طوافتون غلطه ولی اونا گفتن درسته .

رفتیم برای سعی صفا و مروه.

این بار هم اتاقی من پیش خودم بود و ما جلو افتادیم و اون دوتای دیگه عقب تر بودن توی سعی چهارم بودیم که به یکی از روحانی های بعثه بر خورد کردیم براش قضیه رو تعریف کردیم گفت طواف باطله و باید اعمال رو از اول انجام بدن این هم اتاقی ما رو بگی انگار برق گرفتش وجدانا نزدیک بود از حال بره.

آخه شب قبل که نخوابیده بودیم داشتیم اعمال انجام می دادیم صبحش که من خوابیدم اون مجددا رفته بود باز اعمال انجام بدهد و عصر هم که رفته بودیم زیارت دوره توی مشعر الحرام وعرفات و منی و کوه ثور ...تا غروب بیرون بودیم الان هم که اومده بودیم عمره مستحبی وحالا این اوضاع  این بنده خدا بود کلی خستگی به تنش موند.

بهش گفتم علی بی خیال سعی شو ، تیز برو طوافت رو بکن که الان همه کاروانها می رسن باز شلوغ میشه بنده خدا با یه حالت غم انگیزی رفت که دل من براش کباب شد من سعی رو تموم کردم رفتم طواف نسا رو هم انجام دادم اومدم پای کوه صفا دیدم نشسته گفتم تموم شد گفت نه بابا تازه چهارتاش رو رفتم

یه خورده نشستیم حرف زدیم بعد بهش گفتم پاشو برو سعیتو تموم کن طواف نسا باشه برای فردا این بنده خدا وقتی سعی رو تموم کرد اومد پیش من نشست و گفت حاجی الان انگار یه کوه رو از روی دوشم برداشتن خیالم راحت شده.

بهش گفتم حاج علی اعمال عمره خستگی بدنی زیادی نداره یعنی بدن خیلی خسته نمی شه  ، بیشتر اون بار مسئولیتش هست که جوون ادم رو به لبش میرسونه به همین خاطر وقتی اعمال تموم میشه ادم کلی سبک وراحت میشه که اونم همینو گفت.

حالا قراره فردا بازم بریم عمره نیابتی انجام بدیم بهش گفتم حاجی تو که داری هرشب دوبار اعمال رو انجام میدی بیا فردا دوبار محرم بشیم .چنان چپ چپ نگام کرد که سریع گفتم بابا شوخی کردم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۲:۳۷

سلام دیروز عصر وارد مسجد شجره شدیم تا محرم بشیم برای مناسک حج

در مدینه انسان دو جاخیلی دلش می گیره 

یکی وقتی برای اولین بار وارد بقیع می شی نمی تونی این همه مظلومیت و غربت رو باور کنی ودیگری وقتی برای اخرین بار می خوای با پیامبر وداع کنی یه بغض عجیبی توی گلوت چنگ می ندازه وتازه به رابطه زیبائی که بین خودت وپیامبر وجود داره پی می بری.

این تفسیر همان حدیث پیامبر هست که فرمود من وعلی پدران این امت هستیم.


دیروز قرار بود ساعت سه حرکت کنیم.من نماز ظهر رو رفتم داخل حرم بخونم تا بعد از اون هم وداع کنم .

بعد از وداع وقتی از حرم خارج شدم دیدم که کفشام نیست.یهو خندم گرفتم.چون بعضی جا ها رسم هست که وقتی پسری میره خواستگاری ، اگه خانواده دختر از داماد خوششون بیادکفشای داماد رو قایم می کنن و این به اصطلاح جواب بله هست.حالا هم پیامبر مثل این که ما رو پسندیده بود حالا خدا می دونه عروس خانوم کی هست (خدایا شکرت)

کلی پا برهنه روی آسفالتای داغ اطرف حرم راه رفتم تایه جفت دمپائی خریدم(تف به ریا)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۲:۳۵

خدمت همه دوستان سلام

انشالله ما امروز محرم میشیم ومیریم به مکه برای انجام مناسک شاید تا فردا نتونم آپ بشم

فعلا یا علی

مسجد النبی

درب منزل امیر المومنین 


مزار بی نشان اهل بیت مظلوم پیامبر به همراه مزارفاطمه بنت اسد مادر امام علی علیه السلام

بقیع وخیل عظیم زنانی که که در پشت پنجره ها باحسرت ایستاده اند

مزار ابراهیم پسر کوچک پیامبر که در 18ماهگی فوت نمودند


زائران همیشگی بقیع

نمائی از باغی که مسجد امیر المومنین در آن واقع است

 محل قرار دادن قران در مسجد ذو قبلتین


نمای پنجره ای در یکی از مساجد سبعه

مسجدشیعیان مدینه که انگار پنجره ای رو به بهشت است

مسجدشیعیان

قبرستان مشربه ام ابراهیم جائی که حضرت تکتم مادر امام رضا علیه السلام مدفون هستند این جا هم محلی ممنوع است که اجازه نمیدهند کسی برود ما هم یواشکی رفتیم


دوتا عکس هم می ذارم که کلا متفاوت هست

اولی تابلوی مقر این وهابی های ملعون هست که زیر ورودی فبرستان بقیع هست وکسائی که در بقیع به ملت گیر می دهند از این جا بیرون میان ایشالله رو سرشون خراب شه همشون اون تو خفه بشن ومستقیما با عمر محشور بشن

این هم عکس مسجد عمر در منطقه مساجد سبعه هست که درش رو تخته کردند(تخته که چه عرض کنم جوشکاری کردن) آخه هیچ کی نمی رفت اونجا

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۲:۳۲

سلام

اقا جان همه شما را به  معرفت و ادب واحترامتون می شناسند.

وغیر از این هم نیست .ولی امروز که بقیع رفتم در حیرت موندم که شما چطور این وضع را تحمل می کنید.آیا این خلاف ادب نیست که شما حرم و بارگاه داشته باشید ولی مادرتون حضرت ام البنین حتی سایبون هم نداشته باشه .

شما ضریح زیبائی داشته باشید ولی مادرتون حتی یه سنگ قبر ساده هم نداشته باشه.

اقا جون چون می دونم توی  دستگاه شما هر چیزی ممکن وسهل هست  این موضوع رو (این که خلاف ادب هست وضع مزار مادرتون این باشه و وضع حرم شما آنگونه ) آنقدر میگم تا یه فکری برای این وضع غربت انگیز بقیع کنید.


این عکس مزار ام البنین وعمه های پیامبر حضرت صفیه وعاتکه هست که حتی نمی ذارن نزدیکشون بشیم

اقاجون شرمنده

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۲:۳۰


اخرین مکانی که در زیارت دوره رفتیم کوه احد ومیدان نبرد احد بود. جائی که پیامبر عموی بزرگوار خودشان حمزه را از دست دادند.


جنگ احد تجربه ای تلخ برای مسلمانان بودکه  البته درس های بزرگ هم داشت.

این تصویر جبل الرمات هست یعنی تپه تیرانداز ها جائی که تیرانداز ها بر روی ان مستقر بودند و با ترک کردن انجا صحنه جنگ تغییر کرد.

این که نافرمانی از دستور ولی ان هم به خاطر حرص و طمع مال دنیا چه ضربات سنگینی را در پی داشته که یکی صدمه دیدن خود پیامبر که دندان و همچنین پیشانی ایشان صدمه دید و زخمی شدن حضرت علی که در روایات امده هفتاد زخم کاری برداشتندکه هر زخمی برای از پای دراوردن یک جنگجو کافی بود.دیگر به شهادت رسیدن حضرت حمزه سیدالشهدا که پیامبر برای ایشون ارزش بسیاری  قائل بودند و به خاطر همین جایگاه بارها حضرت زهرا پیاده به مزار ایشون می رفتند یعنی مسیری حدود 5کیلومتر را برای زیارت مزار ایشون طی می کردند و اولین تسبیح را هم حضرت زهرا با تربت حضرت حمزه درست کردند.

ودرس دیگری که داشت این بود که در حوادث سهمگین اگر روحیه علوی نباشد همه فرار را بر قرار ترجیه می دهند و وقتی ما این موضوع را می بینیم می توانیم علت واکنش های برخی خواص را بعد از حوادث انتخابات دریابیم.

این هم تصویر مزار ما بقی شهدای احد هست.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۸:۳۵